به دنبال دوربين گشتم؛ زير خاك بود! گوشه بندش را گرفتم و از زير خاك بيرون كشيدم، لنزش را تميز كردم و بدون دقت، در واقع چشم بسته از چهره آرام شهيد «اميني» عكس گرفتم.
آن روزها نام و نان بهایی نداشت و آنچه میدان دار بود، قیام بود و عروج. آن روزها ماندن بی معنا بود و مردن در بستر، ننگی بزرگ. آن روزها شهادت، شاهراهی به وسعت افق داشت. آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت، یک میدان مین بود. خاکریزها، بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر، تن به مرگ می سپردند تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران حریص و متجاوز بیفتد؛ چرا که دفاع مقدس، رساترین واژه در قاموس ایستادگی این ملّت قهرمان است. مردان این دیار در پی تجاوز کفتار صفتان ننگ و نفرین، در هفت شهر عشق، هشت بهار، آزادگی را پیمودند و حماسه آفریدند.
رمان جنگی «قنوت آخر» نوشته محمد محمودی نورآبادی به تازگی توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر و راهی بازار نشر شده است.
این رمان ۲۵ فصل دارد و اتفاقات و حوادثش توسط یک راوی دوم شخص روایت می شود. محمد محمودی نورآبادی متولد سال ۱۳۴۹ از افرادی است که زمان جنگ نوجوان بوده و از اعضای گردان حضرت فاطمه (س) محسوب می شده است؛ گردانی که خودش و نیروهایش را میتوان در رمان «قنوت آخر» دید.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
یکی می گوید: «برادر هاشم نژاد درست میگه… صدای وینگه تیرها رو مگه نمیشنوین!؟»